قرآن کتابی برای زندگی سعادت بخش

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ [20 / 124]

قرآن کتابی برای زندگی سعادت بخش

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ [20 / 124]

گاهی برای فهمیدن حقایق نیازی به خواندن کتابهای قطور و مطالب طویل نیست. حتی برای اینکه حرفتان را به کسی بفهمانید نیز سخن بلند نیاز نیست.
این وبلاگ جایی است برای فهمیدن و فهماندن اما با مطالبی کوتاه و کمترین کلمات.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته های من» ثبت شده است

۰۲
دی

این هم تصاویری از زائران رضوی در روز شهادت امام رضا علیه السلام به مقصد برادر ایشان یعنی امامزاده ابراهیم علیه السلام

عکاس محب حسنیان 


  • حمید حسینی زاده
۰۳
آذر

حیات در کنار اینها معنی میده

  • حمید حسینی زاده
۱۰
آبان

    داری از قصد می زنی یک ریز
    با سر انگشت خود به شیشه ی من
    قطره قطره نمک بپاش امشب
    روی زخم دل همیشه ی من

    تو که در کوچه راه افتادی
    همه جا غیر کربلا بودی!
    با توام آی حضرت باران
    ظهر روز دهم کجا بودی؟


    روز آخر که جنگ راه افتاد
    سایه ی تشنگی به ماه افتاد
    هر طرف یک سراب پیدا شد
    چشمهامان به اشتباه افتاد

    مهر زهرا مگر نبودی تو؟
    تو که با مادر آشنا بودی
    با توام آی حضرت باران
    ظهر روز دهم کجا بودی؟

    مادری در کنار گهواره
    لب گشود و نگفت هیچ از شیر
    تو نباریدی و به جات آن روز
    از کمانها گرفت بارش تیر

    تو که حال رباب را دیدی
    تو به درد دلش دوا بودی
    با توام آی حضرت باران
    ظهر روز دهم کجا بودی؟


    وقتی آن روز رفت سمت فرات
    در دلش غصه های دنیا بود
    تو اگر در میانمان بودی
    شاید الآن عمویم اینجا بود

    رحمت و عشق از تو می بارید
    قبل تر ها چه باوفا بودی
    با توام آی حضرت باران
    ظهر روز دهم کجا بودی؟

  • حمید حسینی زاده
۲۷
مهر
جاتون خالی

  • حمید حسینی زاده
۲۳
مهر

رهبرم گفته بود: "دشمنی با هنر دشمنی با خورشید است."

گاهی هنر عمیق ترین و سرسخت ترین احساساتت را به فوران در می آورد حتی اگر کم اشک ترین باشی...

آری، امروز مرا به گریه انداخت آن هنر!

بیدارم کرد...

جزاک الله خیر الدنیا و الآخرة ای هنرمند

  • حمید حسینی زاده
۱۳
مهر

امروز از آن روزهاست

                         از آن روزهایی که نمی توانی دردت را بنویسی و یا حتی بفهمی...

ای خدا!

قیصر چه خوب گفتی:

سرزد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!

  • حمید حسینی زاده