صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پرکشیدن، پرستو شدن
تا موقعی که حدیث رو ندیده بودم باورم نمیشد که میشه چنین چیزی رو تو احادیث پیدا کرد.البته در کتاب لغت «لسان العرب،جلد 11، ص 637» دیدمش اما واقعا موجوده. این هم حدیثش.
عن النبی، صلى الله علیه و سلم، قال: صِنْفانِ من أَهل النار لم أَرهُما بعدُ، قومٌ معهم سِیاطٌ کأَذْنابِ البقر یضربون الناس بها، و نساءٌ کاسِیاتٌ عارِیاتٌ مَائِلاتٌ مُمِیلاتٌ، رُؤُوسُهنَّ کأَسْنِمة البُخْتِ المَائِلَة، لا یَدْخُلْن الجنة و لا یَجِدْن ریحَها، و إِنَّ ریحَها لَتُوجدُ من کذا و کذا
توضیح: أسنمة جمع سنام به معنی کوهان شتر است.
در کتاب لغت «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر » توضیحی هست درباره زنانی که از این وسیله استفاده میکنن:
هنّ اللّواتى یتعمّمن بالمقانع على رؤسهنّ یکبّرنها بها، و هو من شعار المغنّیات.(آنها کسانی هستند که با مقنعه سر خود را می پوشانند [و با آن] سر خود را بزرگتر نشان میدهند و آن از نشانه های زنان آوازه خوان است.)
در قرآن سوره بقره آیه 120 داریم که وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ .
رهبر عزیزمان شبیه به همین سخن را فرموده اند. سخنانی درباره سیاست؛ که در زیر می خوانید و شباهت را احساس می کنید:
امام خامنه ای:
آنچه را که دشمن هدف گرفته، این است؛ باید به این موضوع توجّه
داشت. دشمن، سیاسى و سیاستمدار است؛ مغزِ طرّاحِ سیاسى دارد، فکر مىکند که
چهکار باید بکند. *یکى از طرّاحیها این است که حرف آخر را اوّل نزنند*؛
آرام آرام و بتدریج طلبکارى ایجاد نمایند و طرفِ مقابل را وادار به
عقبنشینى کنند. بهمجرّدى که عقبنشینى کردید، طلبکارى دیگرى شروع خواهد
شد.
حالا بعضیها مىگویند چیزى بدهیم، چیزى بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچ چیز نخواهند داد.
شعارهایى
را درست مىکنند؛ ایران را در محور شرارت گذاشتهاند. فلان کارها را بکنیم
تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط کردند گذاشتند که حالا
بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت مىگذارند.
اگر قرار است قدرتى این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم
بکشد و بگوید من قوى هستم و مىزنم و مىبَرم و مىبندم؛ حواستان جمع
باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب
مىنشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول مىکنید، بعد یک مطالبه دیگرى را
مطرح مىکنند: فلان دولت غیرقانونى را به رسمیت بشناسید! باز همان فشارها و
همان تهدیدها. بهمجرّدى که فلان دولت غیرقانونى را به رسمیت شناختید، باز
یک درخواست دیگر مطرح مىشود: اسم اسلام را از قانون اساسیتان بردارید!
شما باید ذرّهذرّه عقب بنشینید؛
این حدّ یَقِفى ندارد. من این موضوع
را بارها به بعضى از مسؤولانى که دچار وسوسه و واهمههایى بودند، گفتهام
که حدّ یَقفِ فشار آمریکا کجاست؛ آن را مشخّص کنید، که اگر به آنجا
رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشارى علیه ما نخواهد بود.
من عرض کنم حدّ
یقف کجاست؟ آنجایى است که شما – که چنین حقّى را نه شما دارید، نه من – از
طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهورى اسلامى و حکومت مردمى را
نمىخواهیم؛ هر کسى که شما مصلحت مىدانید، بیاید در این مملکت حکومت کند!
این حدّ یَقِف است؛ اوّلِ اسارت مملکت. مگر مىتوانیم؟ من و شما مگر
مىتوانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقى داریم؟ این ملت ما
را براى این سرِ کار نیاورد.
۸۲/۳/۷
ابتهال یکی از فنونی است که افراد قرآنی با آن آشنایی دارند.
ترکیبی از ادعیه، مناجات، آهنگ شعرای عرب و راز و نیاز با معبود خود که با آهنگی خاص به زبان عربی است.در این پست ابتهالی از حسن خانچی برای شما قرار داده ام که حقیر یک فایل متنی به آن اضافه نموده ام.
امام صادق علیه السلام:
إنَّ العالِمَ إذا لَم یَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ کَما یَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا؛
هرگاه عالم به علمش عمل نکند. [اثر] موعظهاش از دلها زایل مىشود؛ آن چنان که باران از روى سنگ صاف مىلغزد.
کافی: ج 1، ص 44، ح 3 / دانش نامه قرآن و حدیث: ج15، ص 290
نمیدانم پاهایم بی لیاقتند یا دلی بی لیاقت دارم یا چشمانم لیاقت دیدن و گریستن ندارد. شاید گوشهایم با صدای ناله زائران حسین بیگانه است که مرا به سوی خودنخوانده.
نمیدانم
همه پیاده به سوی معشوق.
و من اینجا پشت کتاب و لب تاپ و ...
خیلی وقته من بعد از خوندن چند تا قاعده عربی و حفظ کردن چندتا لغت و نگاهی گذرا به بعضی تفاسیر و مقاله ها به این تصور غلط رسیده بودم که میتونم از آیات قرآن تفسیر مناسبی رو بیان کنم. اما خوشبختانه با خوندن کتاب روش برداشت از قرآن شهید بهشتی به اشتباه بودن این فکر پی بردم. این کتاب رو که بخونید از دقت نظر و تسلط شهید بزرگوار متعجب میشید.
دریافت
عنوان: روش برداشت از قرآن
حجم: 405 کیلوبایت
توضیحات: این کتاب مصاحبه حجت الاسلام اژه ای با شهید بهشتی است.
مهمترین شؤون نزولی که برای سوره بیان شده است:
1- اول: قیل نزلت الآیات فی عبد الله بن أم مکتوم و هو عبد الله بن شریح بن مالک بن ربیعة الفهری من بنی عامر بن لؤی و ذلک أنه أتى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هو یناجی عتبة بن ربیعة و أبا جهل بن هشام و العباس بن عبد المطلب و أبیا و أمیة ابنی خلف یدعوهم إلى الله و یرجو إسلامهم فقال یا رسول الله أقرئنی و علمنی مما علمک الله فجعل ینادیه و یکرر النداء و لا یدری أنه مشتغل مقبل على غیره حتى ظهرت الکراهة فی وجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لقطعه کلامه و قال فی نفسه یقول هؤلاء الصنادید إنما أتباعه العمیان و العبید فأعرض عنه و أقبل على القوم الذین یکلمهم فنزلت الآیات[1]
2- دوم: قد روی عن الصادق (ع) أنها نزلت فی رجل من بنی أمیة کان عند النبی صلی الله علیه و آله و سلم فجاء ابن أم مکتوم فلما رآه تقذر منه و جمع نفسه و عبس و أعرض بوجهه عنه فحکى الله سبحانه ذلک و أنکره علیه.[2]
بررسی: با نگاهی ساده به آیات اولیه سوره متوجه این موضوع می شویم که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اینکه فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حقطلبى مقدم داشته است و صورت خود را عبوس کرده و در هم کشیده است. حال اگر شأن نزول اول را فرض بگیریم عتاب الهی متوجه پیامبر می شود اما چند اشکال بر آن وارد است:
اولاًعبس به صیغه غائب آمده است و خطاب به پیامبر نیست؛ درحالیکه اگر مخاطب آن بزرگوار بود می بایست «عَبَستَ و تَوَلیت» به کار می برد. ثانیاً با توجه به آیه سوم این عبوس شدن را می توان ناشی از عدم خوش بینی معرفی کرد. به شخص عبوس می گوید از کجا مطمئنی آنکس که نسبت به او ترشرو شدی در آینده تزکیه نفس نکند یا حداقل اینکه تذکر برای او نفعی نداشته باشد. بدیهی است که این غفلت است و از پیامبری که معصوم از خطا، نسیان و اشتباه است، هیچگاه سر نمی زند. ثالثاً آیه هفتم با شأن نزول تطابق ندارد و نتیجه تصدی و توجه پیامبر به شخص مستغنی را تزکیه دانسته است نه اسلام آوردن و یا ایمان آوردن.رابعاً در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است وجود ندارد[3]. خامساً (طبق این روایت و امثال آن) چگونه راوی به این مطلب پی برده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم « قال فی نفسه یقول هؤلاء الصنادید إنما أتباعه العمیان ... الخ.» و اگر بپذیریم که از درهم شدن چهره پیامبر ظن به این مطلب یافته است، چگونه بدون یقین، چنین مطلبی را روایت کرده است که در هر دو حالتِ بیان شده، راوی از ثقه بودن ساقط است و نمی توان حدیث او پذیرفت. (هرچند در مرسل بودن شأن نزول سخنانی بیان شده است.[4])
أقبح آنکه در بعضی از کتب تفسیری می خوانیم که پیامبر برای راضی نگه داشتن ابن ام مکتوم« استخلفه على المدینة مرتین[5] » و با کمال بی دقتی خلق عظیم ایشان را زیر سؤال می برند. آخر چگونه می شود که پیامبر صرفا برای راضی نگه داشتن پسر ام مکتوم و بدون در نظر گرفتن مصالح امت اسلامی دست به چنین کاری بزند!
اما اگر شأن نزول دوم را بپسندیم اشکالات مذکور منتفی است و با آیات قرآن[6] موافقت دارد. علامه نیز آن را پسندیده است؛ هرچند که امام المشککین در تفسیر کبیر حتی اشاره ای به این شأن نزول ندارد و اجماع مفسرین را بر شأن نزول اول دانسته است!
ماه رمضان سال 89 که یه سال از حضور حقیر در دانشکده علوم قرآنی میگذشت، خواستند که یک مقاله درباره امام حسن بنویسم. طی سه روز مقاله ای کوتاه نوشتیم و در استان بوشهر مقام اول رو کسب کرد.
دریافت
حجم: 326 کیلوبایت
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلوات الله علیه و آله: أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَیْلٌ لِأَطْفَالِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ. فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ؟ فَقَالَ لَا! مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ؛ لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاء
از پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله روایت شده است که ایشان به بعضی از کودکان نگاه کرد و فرمود: وای بر کودکان آخرالزمان از دست پدرانشان.گفته شد ای رسول خدا از دست پدران مشرکشان؟ فرمودند: خیر! پدران مؤمن؛ هیچ یک از واجبات را به آنها آموزش نمی دهند و اگر فرزندانشان واجبات را بیاموزند، منعشان می کنند و به سود ناچیز و ناپایداری از منافع دنیوی برای فرزندان خود راضی هستند. پس من از آنها بیزارم و آنها از من بیزارند.
در اینجا می خوام یک جزوه روخوانی خدمتتون تقدیم کنم که روی 60 دانش آموز دبستانی و راهنمایی امتحان شده و سربلند بیرون اومده.
این جزوه برای کسی طراحی شده که هیچ یک از آیات قرآن را نمیتواند بخواند یا ضعیف است.خواندن این جزوه بیست دقیقه بیشتر طول نمی کشد و شما پس از بیست دقیقه نه تنها می توانید کل قرآن را بخوانید بلکه آن را تدریس کنید. نکته مهم این جزوه اینه که شما تقریبا چیز تازه ای یاد نمی گیرید بلکه دانسته هایتان را هدایت می کنید. از لینک زیر می تونید دانلودش کنید.
منتظر اصلاحات شما هستم.
پیامبر وقتی داشت روزهای آخر این دنیا رو سپری می کرد گفت حواستون به دو چیز باشه. اون هم نه بخاطر من بخاطر خودتون تا از مسیرتون منحرف نشین. یکیشون قرآنه و دیگری اهل بیتن.
قرآن شد ثقل بزرگتر و اهل بیت شدن ثقل بزرگ.
این دو شی گرانبها تا زمانی که با هم هستن میتونن از گمراهی نجاتت بدن و نباید از هم جدا بشن.
شب عاشورا یکی از صحنه هاییه که میشه به این وصیت پیامبر عمل کرد.(کلیک کنید)