امام علی علیه السلام:
إنَّکَ إن أطَعتَ اللّهَ نَجّاکَ و أصلَحَ مَثواکَ؛
اگر خدا را فرمان برى، رستگارت کند و جایگاهت را نیکو گردانَد.
غرر الحکم: ح ۳۸۰۶ / گزیده غررالحکم و دررالکلم: ج1 ص39.
امام علی علیه السلام:
إنَّکَ إن أطَعتَ اللّهَ نَجّاکَ و أصلَحَ مَثواکَ؛
اگر خدا را فرمان برى، رستگارت کند و جایگاهت را نیکو گردانَد.
غرر الحکم: ح ۳۸۰۶ / گزیده غررالحکم و دررالکلم: ج1 ص39.
جمعى از برادران اهل سنت معتقدند صحابه تا پایان عمر مرتکب هیچگونه خلافى نشدند، و باید بدون چون و چرا، همه را بدون استثنا محترم بشماریم ؟! شک نیست که "صحابه" مخصوصاً مهاجران نخستین احترام خاصى دارند، ولى این احترام تا آن زمانى بوده است که در مسیر صحیح گام بر مى داشتند و فداکارى به خرج مى دادند اما از آن روز که گروهى از صحابه از مسیر واقعى اسلام منحرف شدند، مسلمان قضاوت قرآن در باره آنها چیز دیگرى خواهد بود.
مثلاً ما چگونه مى توانیم" طلحه" و" زبیر" را در برابر شکستن بیعت و مخالفت با پیشوایى که گذشته از تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله از طرف عموم مسلمانان و حتى خودشان انتخاب شده بود، تبرئه کنیم؟ ما چگونه مى توانیم دامن آنها را از خون هفده هزار مسلمان که در میدان جنگ جمل به خاک ریخته شد بشوئیم، کسى که خون یک نفر بیگناه را به زمین بریزد هیچ عذرى در پیشگاه خدا نخواهد داشت، هر کس که باشد، تا چه رسد به این عده زیاد اصولاً مگر مىتوان هم" على و و یارانش" را در میدان جنگ جمل بر حق داشت و هم" طلحه و زبیر" و بعضى دیگر از صحابه را که به آنها پیوسته بودند؟
«طوفان» در فارسى به معناى تندباد است امّا عرب آن را به معناى سیل کوبنده به کار مى برد. البتّه بعضى به هر حادثه عمومى و وحشتناک، طوفان گفته اند. «قُمّل»، به حیوانات کوچک از قبیل شپش، مورچه و به آفتهای حبوبات و بعضی حشرات گفته مى شود. خون، یکى از نشانه هاى خداوند بر قوم بنى اسرائیل بود و منظور، خون شدن آبها یا خون دماغ شدن همه مردم است که نوعى عذاب الهى بود.
عذابهاى طوفان، خون و هجوم ملخ، تنها نسبت به فرعونیان بود و بنى اسرائیل از آن در امان بودند. داستان این عذابها در تورات نیز آمده است. {درتورات، خون شدن آبها در سِفر خروج، باب 7 آیهى 20، هجوم پشه، در باب 8 آیهى 7، بارش تگرگ، در باب 9 آیهى 25 و هجوم ملخها، در باب 10 آیهى 14 آمده است.} هر بار که بلایى به آنها مى رسید، دست به دامن موسى مى شدند و قول مى دادند که اگر خدا رفع بلا کند ایمان بیاورند، آن حضرت مى پذیرفت و از خدا درخواست کرده و بلا برطرف مى شد، امّا آنان باز دست از کفر و لجاجت خود بر نمى داشتند. چنانکه در آیات بعد نیز آمده.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله:
تَکونُ صَلاةُ العَبدِ عِندَ المَحشَرِ تاجًا عَلى رَأسِهِ، ونورًا عَلى وَجهِهِ، ولِباسًا عَلى بَدَنِهِ، وسِترًا بَینَهُ وبَینَ النّار؛
در محشر، نماز بنده تاج سرش، نورى بر چهرهاش، پوشش تنش، و مانع میان او و آتش است.
الخصال: ص ۵۲۲ ح ۱۱ / شناختنامه نماز: ج1 ص118.
مسلمانان در جنگ بدر نسبت به کفار در اقلیت و ضعف بودند. به نقل تاریخ، آنها سیصد و سیزده نفر بودند که چند اسب و شمشیر بیشتر نداشتند؛ درحالیکه شمار مشرکان نزدیک به هزار نفر با اسلحه و تجهیزات کامل جنگی بود. خداوند، مسلمانان را با چند چیز یاری کرد: یکی ایجاد ترس در دل کافران و دیگر تقویت دلهای مؤمنان و ... . از امداهای عجیب خداوند در جنگ بدر، فرستادن فرشتگان برای یاری مؤمنان بود. از آیات قرآن استفاده می شود که وظیفه اصلی فرشتگان، تقویت روحیه و دلگرم کردن مسلمان ها در جنگ بوده است.
منبع: تفاسیر اطیب البیان و نمونه.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله:
الصَّلاةُ...زادٌ لِلمُؤمِنِ مِنَ الدُّنیا إلَى الآخِرَةِ، وشَفیعٌ بَینَهُ وبَینَ مَلَکِ المَوتِ، واُنسٌ فی قَبرِهِ، وفِراشٌ تَحتَ جَنبِهِ، وجَوابٌ لِمُنکَرٍ ونَکیرٍ؛
نماز توشه آخرت مؤمن از دنیا، شفیع میان او و فرشته مرگ، مونس در قبر او، بستر زیر او و پاسخ منکر و نکیر [در قبرش] است.
الخصال: ص ۵۲۲ ح ۱۱ / شناختنامه نماز: ج1 ص118.
انتخاب این روشهاى مختلف رعایت شرائط بهتر براى انفاق است، یعنى انفاق کنندگان باید در انفاق خود شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگیرند؛ آنجا که انفاق به نیازمندان موجبى براى اظهار ندارد، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود و هم خلوص بیشترى در آن باشد و آنجا که مصالح دیگرى مانند تعظیم شعائر و تشویق و ترغیب دیگران در کار است و انفاق جنبه شخصى ندارد، تا هتک احترام کسى شود (مانند انفاق براى جهاد و بناهاى خیر و امثال آن) و با اخلاص نیز منافات ندارد آشکارا انفاق نمایند.بعید نیست که مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار (در آیه مورد بحث) اشاره به این باشد که مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند باید در همه حال و به هر شکل، انفاق فراموش نشود.
در احادیث بسیاری آمده است که این ایه درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام نازل شده است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله:
إذا أذَّنَ المُؤَذِّنُ أدبَرَ الشَّیطانُ ولَهُ حُصاصٌ؛
هرگاه مؤذّن اذان بگوید، شیطان به سرعت پا به فرار میگذارد.
صحیح مسلم: ج ۱ ص ۲۹۱ ح ۱۷ / دانشنامه قرآن و حدیث: ج2 ص420
کلمه شیطان به معنای دورشده از خیر و خوبی و موجود شرور است. این نام مخصوص ابلیس نیست؛ ولی چون او به شدت از رحمت خدا رانده و دور شده و مظهر شرارت و دوری از خیر است، به حق می توان او را شیطان خواند. خداوند در آیه 112 سوره انعام می فرماید:«این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیطان های انسانی و جنّی قرار دادیم. آنها به طور سرّی (و در گوشی) سخنان فریبنده و بی اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می گفتند...» مراد از شیطان در این آیه، سران کافران و منافقان اند که در عقیده کفر آمیزشان با هم موافق و در خلوتشان همدم و همراز یکدیگرند.
منبع: تفاسیر کشاف، المیزان،اطیب البیان؛ اقتباس از مجمع البیان.
امام علی علیه السلام:
شَرُّ النّاسِ مَن کانَ مُتَتَبِّعا لِعُیوبِ النّاسِ، عَمِیّا لِمَعایِبِهِ؛
بدترینِ مردم کسى است که پیجوى عیبهاى مردم باشد و نابیناى عیبهاى خویش.
غرر الحکم: ح ۵۷۳۹ / میزان الحکمه: ج8 ص323.
«طارق» از ماده «طرق» به معنای کوبیدن است و چون درهای خانه ها را به هنگام شب می بستند و کسی که شب وارد می شد، ناچار بود در را بکوبد، به اشخاصی که در شب وارد می شدند، طارق می گویند؛ اما قرآن خود در اینجا طارق را تفسیر کرده و می گوید: این مسافر شبانه همان ستاره درخشانی است که در آسمان ظاهر می شود و به قدری بلند است که گویی می خواهد سقف آسمان را سوراخ کند و نورش به قدری خیره کننده است که تاریکی ها را می شکافد و درون چشم آدمی نفوذ می کند. در بعضی از روایات، این ستاره به زحل تفسیر شده که از سیارات بسیار پرفروغ منظمه شمسی است.
امام علی علیه السلام:
أکرِم ضَیفَکَ وَ إن کانَ حَقیرا وَ قُم عَن مَجلِسِکَ لأَبِیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ إن کُنتَ أمیرا؛
مهمانت را گرامى بدار، اگرچه حقیر باشد؛ و به احترام پدر و معلّمت از جایت برخیز، اگر چه فرمانروا باشى.
غرر الحکم: ح 2341 / گزیده غررالحکم و دررالکلم، ص31.
روزی که به سجده دعوت می شوند اما نمی توانند!
جمله
«یُکشَفُ عَن ساق» (ساق ها برهنه می شود) به گفته جمعی از مفسران، کنایه
از شدت و هول و وحشت و وخامت کار است؛ زیرا در میان عرب معمول بوده که
هنگامی که در برابر کار مشکلی قرار می گیرد، دامن به کمر می زند و ساق
پاهایشان را برهنه می کردند. سپس می فرماید: در آن روز که همگان به سجده و
خضوع در برابر پروردگار دعوت می شوند، مؤمنان در آن روز به سجده می افتند؛
ولی مجرمان قدرت سجده ندارند؛ زیرا روحیات زشتی که در وجود آنها در دنیا
راسخ شده بود، در آن روز بروز می کند و مانع می شود که در برابر ذات پاک
خدا کمر خم کنند.